رسول رضوى
هيچ امتى نبوده مگر اين که خداوند پيامبرى براى هدايت آنان در ميانشان مبعوث کرده است.[1] بى ترديد ايرانيان نيز در زمره ى امت هايى هستند که پيامبرى براى ابلاغ پيام الهى به سوى ايشان فرستاده شده است. برخى از پژوهشگران بر اين باورند که زرتشت، همان پيامبر ايرانيان عهد باستان بوده و با تعاليم کتاب آسمانى «اوستا» مردم را هدايت نمو
ده است. در مقابل، برخى ديگر اعتقاد دارند که زرتشت آن پيامبرى نيست که اسلام به خاطر ظهور او در ميان ايرانيان، حکم بر اهل کتاب بودن آنها داده، بلکه پيامبرى ديگر با کتابى ديگر، در ميان ايرانيان بوده است; به هر حال، اين که زرتشت کيست، او و آيينش از ديدگاه اسلام چه جايگاهى دارند، آموزه هاى اصيل زرتشت کدام بوده و چه انحرافاتى بر آيين وى وارد شده است، از جمله سؤالاتى است که سعى شده در اين نوشتار به آنها پاسخى هر چند کوتاه داده شود.
آيا آيين زرتشت جزو اديان الهى است؟
يافتن پاسخ سؤال فوق در گرو پاسخى است که به سؤال ديگر، يعنى سؤال از الهى يا غير الهى بودن آيين مجوس، خواهيم داد; زيرا «آيين زرتشت» و «آيين مجوس» ارتباط تنگاتنگى با هم دارند و بدون تفکيک اين دو، تشخيص الهى يا غير الهى بودن آيين زرتشت مشکل خواهد بود.
با وجود کتاب هاى تورات و انجيل، همگان اهل کتاب بودن قوم يهود و مسيحيان را به راحتى مى پذيرفتند; اما پذيرش اين واقعيت در مورد صابئين و به خصوص مجوس، که در امپراطورى ايران ساسانى دين رسمى بود،[5] مشکل مى نمود; زيرا ساکنين شبه جزيره ى عربستان، کتاب جاافتاده و معمول در دست مجوسيان عصر خود نديده بودند و از سوى ديگر آنان را بيش تر به دوگانه پرستى مى شناختند و شاهد چندانى براى اهل کتاب و توحيدى بودن آيين آنان پيدا نمى کردند; به همين دليل اين سؤال در ميان برخى از مسلمانان و ساير گروه هاى ساکن در شبه جزيره مطرح بود که آيا مجوس دينى آسمانى و الهى است و مجوسيان نيز داراى کتاب آسمانى اند؟ همين امر موجب شد تا عده اى از مشرکين بکوشند تا همانند مجوس، که از ديدگاه آنان دوگانه پرست و مشرک بودند، از امتياز «جزيه» استفاده کنند; پس به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) نامه نوشتند و از آن حضرت خواستند که از آنان نيز جزيه بگيرد و در بت پرستى آزادشان بگذارد. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)جواب فرستادند که من از غير اهل کتاب جزيه قبول نمى کنم. مشرکين در جواب نامه ى آن حضرت نوشتند: تو مى
گويى از غير اهل کتاب جزيه نمى گيرى، درحالى که از مجوس هجر[6]جزيه مى گيرى.[7]
پيامبر(صلى الله عليه وآله) پاسخ دادند:
مجوس پيامبرى داشتند که او را کشتند و کتابى داشتند که پيامبرشان در پوست دوازده هزار گاو نوشته و آورده بود که آن را سوزاندند.[8]
بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخى از اطرافيان خلفا نمى توانستند باور کنند که مجوسيان جزو اهل کتاب اند; لذا سعى مى کردند آنان را از زمره ى اهل کتاب خارج کنند; لکن در نهايت، خلفا نيز با مجوس همان رفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ادامه دادند و به اخذ جزيه از مجوسيانى که اسلام را نمى پذيرفتند، اکتفا کردند.
بعد از تثبيت اين امر که مجوس نيز داراى کتاب آسمانى است، اين سؤال مطرح مى شود که آيين مجوس چه آيينى است و پيامبرش کيست و کتابش چه نام دارد؟
اکثر مورخين «زرتشت» را پيغمبر آيين مجوس معرفى کرده و به تبع آن نتيجه گرفته اند که کتاب او نيز «اوستا» نام دارد. چنان که مسعودى مى نويسد:
زردشت در بلخ ظهور کرد… او از اهل آذربايجان بود… او پيامبر مجوس است که براى آنها کتاب آورد. نام آن کتاب در نزد عوام الناس «زمزمه» است، ولى در نزد مجوس «بستاه» (اوستا) ناميده مى شود.[9]
گويند زرادشت، پيامبر مجوس، نزد گشتاسب شاه آمد و گفت: «من پيامبر خدا به سوى تو هستم» و کتابى را که در دست مجوس است، براى او آورد و گشتاسب آيين مجوس را پذيرفت و به او ايمان آورد و مردم کشور خود را بر آن دين واداشت و ايشان با رغبت و زور و خواه و ناخواه پذيرفتند.[10]
مجوس همان آيين زرتشت و پيامبرش شخصى به نام «زرتشت» است که کتاب «اوستا» را آورده، پذيرفتند. آنان چنين پنداشتند که زرتشت اولين پيامبرى بود که آيين يکتاپرستى را در بين ايرانيان رواج داد. چنان که مؤلف تاريخ باستان مى نويسد:
عامه ى مردم ايران هم چنان خدايان متعددى را مى پرستيدند… اما در قرن ششم قبل از ميلاد رهبر مذهبى بزرگى به نام زرتشت در ماد ظهور کرد که دينى مبارز، اخلاقى و مبنى بر توحيد آورد.[11]
… دين عامه ى مردم ايران در آن دوره ى باستانى، عملاً همان آيينى بوده است که در وداها ملاحظه مى شود; يعنى اکثر خلايق قواى طبيعت را مى پرستيده اند& lt;SPAN dir=ltr> و آنها را «ديو» مى گفته اند…[12]
دينى که اين پيغمبر ايرانى تعليم فرمود، يک آيين اخلاقى و طريقه ى يگانه پرستى است. وى مانند موسى نبى موحد عبرانى، خود موجد و شارع دينى نوين گرديد; هر چند مبادى و معتقدات بازمانده از پيشينيان را پايه و مبناى تعاليم خود قرار داد…[13].
پاسخى که برخى از مورخين اسلامى به سؤال از چيستى آيين مجوس داده اند و بعدها اکثر مستشرقين پذيرفته اند، با برخى از شواهد تاريخى سازگار نيست و جاى اين سؤال هنوز باقى است که اگر آيين مجوس همان آيين زردشتى است، چرا آن را آيين مجوس مى نامند؟
ا من امة الا خلافيها نذير;[14] هيچ امتى نيست مگر اين که از سوى خداوند منذرى براى آنهامبعوث شده است. براى مجوس نيز از سوى خداوند پيامبرى با کتاب آسمانى فرستاده شد، لکن آنها او را تکذيب کرده و کتابش را انکار نمودند.
زردشت در ميان مجوس با زمزمه آمد و ادعاى نبوت کرد و عده اى از آنان به او ايمان آورده و عده اى او را انکار کرده و بيرونش کردند تا اين که در بيابان طعمه ى درندگان شد.[15]
مجوس پيامبرى داشت که او را کشتند و کتابش را سوزاندند. او کتابى که در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود را به ميان آنان آورد و به او جاماسب گفته مى شود.[16]
طبق مضمون دو حديث فوق و احاديث ديگرى که در کتب روايى شيعه ذکر شده،[17]زرتشت بنيان گذار آيين مجوس نبوده و اين آيين توسط پيامبر ديگرى تبليغ شده است. به تعبير ديگر، آيين مجوس، پيامبرى غير از زردشت و کتابى غير از اوستا داشته است و دو آيين مجوس و زرتشت مترادف هم نيستند; بنابراين نمى توانيم به اين دليل که پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه ى معصومين(عليهم السلام)مجوسيان را از اهل کتاب شمرده اند، زردشت را پيامبر و اوستا را کتاب آسمانى بدانيم.
گر منابع نيز پذيرفته شده است; چنانکه مؤلف تاج العروس مى نويسد:
مجوس بر وزن صبور مردى بود با گوش هاى کوچک که براى ملت مجوس دينى وضع کرد و مردم را به آن فراخواند، به طورى که بعضى ها گمان کرده اند آن «زردشت» فارسى نيست; زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده، در صورتى که مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد کرده و تغييراتى داده است. کلمه ى مجوس معرب «منج گوش» است.[18]
… تا اندازه اى قطعى است که يک دين مزدايى نه تنها پيش از زردشت وجود داشته، بلکه ديرزمانى پس از او هم بى آن که برخوردى با ساختمان دين او داشته باشد، وجود داشته است. من ميان دين مزدايى
و دين زردشت، که تنها پرداخت ويژه اى از دين مزدايى است، جدايى مى نهم.[19]
طبق اظهارنظر مؤلف تاج العروس و دين هاى ايران باستان، زردشت، مصلح در ميان مجوس بوده و آيين زردشت در طول آيين مجوس و از شاخه هاى آن است که با گذشت زمان گسترش يافته و جايگزين و تنها قرائت از دين مجوسى شده است; لذا بيش تر اعتقادات و انديشه هاى اصلى آيين زرتشتى ريشه در دين مجوس دارد و براى بررسى آيين زرتشت نبايد از دين مجوس غافل بود; ولى وابستگى اين دو آيين موجب نخواهد شد تا زردشت را پيامبر و کتاب اوستا را کتاب آسمانى بشماريم.
اصول اعتقادى و عملى ز
رتشت چيست؟
1. توحيد يا دوگانه پرستى
برخى از مستشرقين، مردم قبل از زرتشت را طبيعت پرست معرفى مى< /SPAN> کنند و معتقدند که زرتشت يگانه پرستى را آورد و رواج داد; ولى طبق مفاد احاديث اسلامى[20] معلوم مى شود که ايرانيان قبل از آمدن زرتشت نيز موحد بوده اند و آيين آنان جزو اديان توحيدى به حساب مى آمده است. اين اعتقاد به توحيد بعد از ظهور زرتشت نيز ادامه يافت و وى نيز به عنوان منادى توحيد به تبليغ آيين خود پرداخت. او به خداى يکتا قايل بود و او را اهورامزدا، يعنى داناى توانا مى خواند.[21]
تقاد زرتشتيان به توحيد و رابطه ى آنان با ديگر اديان توحيدى است، اشاره مى شود:
الف) کورش بعد از فتح بين النهرين به قوم يهود کمک کرد تا به فلسطين بازگردند و «معبد»شان را که بنوکد نصر ويران کرده بود از نو بنيان نهند. وى در فرمان خود مى نويسد:
در ميان اين کشورها، که به فرمان خشايارشا گردن نهادند، کشورى بود که در گذشته ديوان را مى پرستيدند; آن گاه که من به فضل اهورامزدا جاى ديو را تباه ساختم و اعلام کردم که ديوان را نبايد پرستيد، آن جا که در گذشته ديو پرستيده مى شد، اهورامزدا را بر طبق قانون پرستيدم…[23]
ج) ارتباط با اديان توحيدى و اعتقاد به ارسال رسل از سوى خداوند متعال بعد از هخامنشيان و در دوره ى اشکانيان نيز ادامه داشته است. مهم ترين شاهد اين مدعا حضور عده اى از مجوسيان ايرانى در فلسطين براى يافتن پيامبر تازه تولديافته، يعنى حضرت عيسى است. طبق نقل انجيل متى:
همين شواهد تاريخى نشان مى دهد که آيين زرتشت علاوه بر ريشه هاى توحيدى رابطه ى تنگاتنگى با اديان ابراهيمى داشته و همانند آن اديان، توحيد در خالقيت يکى از ارکانش بوده است; چنان که جان بى ناس مى نويسد:
برخلاف عقايد بعضى متأخران جماعت زرتشتيان، آن پيغمبر باستانى مى گفت که برحسب مشيت و اراده ى متعال اهورامزدا، تمام موجودات آفريده شده اند و چنان که در آيه ى آخرين از گاتها صراحت دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[25]
2. &am p;nbsp;اعتقاد به جهان آخرت
زرتشت خود را پيامبر مى دانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا مى خواند و آنان را به پاداش اخروى نويد مى داد که در صورت عمل به نيکى ها بدان نايل مى شدند; چنان که در نيايش با اهورامزدا مى گوي
د:
من روانم را با «منش نيک» به فراترين سراى خواهم برد; چه از پاداشى که «مزدا اهوره» براى کردارها برنهاده است، آگاهم.[27]
مؤمنين به زر
تشت، با توجه به پيام هاى صريحى که در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگى روح اند و مى گويند:
روان پس از ترک جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مى ماند هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.
هشت آيين زردشت چيزى مانند بهشت اسلام است.[28]
3. اصول عملى
گزارش دقيق و مفصّلى درباره ى احکام عملى زردشت به دست ما نرسيده و آنچه از آنان مى شناسيم تنها مربوط به فرقه ى «مزديسنى»، شاخه اى از زرتشتى است; ولى تأکيد احاديث اسلامى بر وجود پيامبر و کتابى آسمانى در ميان مجوسيان[29] و از سوى ديگر، اعتقاد به توحيد و ارتباط تنگاتنگ زرتشتيان دوره ى هخامنشى و اشکانى با ديگر اديان ابراهيمى که در اعلاميه ى کورش نمود پيدا کرده است و وى خود را از سوى خداوند مأمور بازسازى معبد اورشليم يهوديان مى داند، نشان مى دهد که رفتار عملى طرف داران اين آيين نيز برگرفته از احکام الهى بوده است و رفتار و کردارى همانند ساير موحدان داشته اند.
عدم اطلاع از احکام عملى آيين زرتشت در دوره ى قبل از ساسانيان، ناشى از اين است که اين آيين سنت کتبى و نوشتارى نداشته و بيش تر به سنت شفاهى متکى بوده است و منابع موجود که برخى از احکام اعتقادى و عملى زرتشتيان را نشان مى دهند، بيش تر در دوره ى ساسانى و حتى بعد از ظهور اسلام گردآورى شده اند[30] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتيانِ قبل از دوره ى ساسانى چندان به واقعيت نزديک نخواهد بود. با اين همه، از همين بازمانده هاى مکتوب نيز مى توان به دست آورد که آيين زرتشت، مانند ديگر آيين ها، مدعى هدايت انسان ها به سوى رستگارى است و وعده مى دهد که در صورت عمل به اين آيين مى توان به سعادت دنيوى و اخروى رسيد. مهم ترين منبعى که به ارائه ى برنامه هاى عملى آيين زرتشت پرداخته، بخش
قوانينى که در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقايسه با اديان ابراهيمى و به خصوص دين اسلام، آميخته با خرافات بسيارى ا
ست،[33] ولى به دو نکته، يعنى وظيفه ى انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنين وظيفه ى او در هم زيستى با همگنان خود، بيش از ساير موارد اهميت مى دهد; هر چند در اين ميان به دليل وجود برخى از کج انديشى ها و افراط و تفريط ها از جاده ى حق دور شده و به ورطه ى گمراهى کشيده مى شود.
اين همه که گذشت بيش تر بر جنبه ى مشترک آيين زرتشت در اصول اعتقادى و عملى با ساير اديان ابراهيمى توجه داشت، ولى اين آيين وجوه افتراق متعددى نيز با اين اديان دارد; به گونه اى که برخى از احکام عملى که در بخش «ونديداد» ذکر شده است، هيچ مناسبتى با اديان الهى ندارد; به طور مثال درباره ى زنى که بچ
ه ى مرده به دنيا بياورد چنين حکم داده شده است که آن زن بايد به نقطه اى دوردست برده و دور از آب و آتش نگه دارى شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاکستر مى تواند شير بنوشد، ولى باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[34]
باشد.
چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟
هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در اديان و مذاهب به صورت تدريجى صورت مى گيرد، ولى بررسى عميق نشان مى دهد که برخى از حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و… نقش بيش ترى در شروع تحولات و انحرافات اساسى دارند و مى توان اين حوادث را سرآغاز انحراف هاى بنيادين شمرد.
آيين زرتشت نيز در دوره اى خاص، يعنى به هنگام به قدرت رسيدن شاهان ساسانى، تحولى اساسى يافت و در اثر حوادث سياسى، اجتماعى اين دوره تغييرات و انحرافات مهمى را تجربه کرد.
بر اساس شواهد تاريخى، اردشير بابکان، که اجدادش از بزرگانِ معبدى در ف
ارس و شهر استخر بودند، به عنوان يک شخص مذهبى قيام کرد و بعد از پيروزى بر دشمنان خود، يکى از فرقه هاى آيين زرتشت را که «مزديسنى» ناميده مى شود، بر سرتاسر ايران گسترش داد[36]و ساير فرقه ها را منکوب خود ساخت «و در اين کار موبدى به نام «کرتير» وى را يارى مى کرد.[37] ساسانيان سعى مى کردند قيام خود عليه اشکانيان را قيامى مذهبى جلوه دهند و «منکر گرايش اشکانيان به کيش مزديسنى بودند.»[38]
تعيين علت و زمان وقوع برخى از انحرافات مشکل مى نمايد، ولى اگر بخواهيم اهم اين انحرافات را بشناسيم مى توانيم به موارد ذيل اشاره کنيم:
1. انحراف از توحيد
همه ى آنهايى که زرتشت را موحد مى دانند، اظهار مى دارند که توحيد زردشتى بعدها دچار انحراف شد. جان بى ناس در اين مورد مى نويسد:
انديشه ى توحيد که زردشت تعليم داد نيز دست خوش تغييراتى گرديد; بنابر آنچه در اعتقادات رسمى کتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش مى باشد. وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است و مقام روحانيت و لطف او بالاتر از آن است که بتوان براى او تصويرى يا تنديسى از چوب و فلز ساخت; ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت.[41]
انّ القدرية مجوس هذه الامة و هم الذين ارادو ان يصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه;[42]
قدريه[43] مجوس اين امت هستند و آنها کسانى هستند که مى خواهند خداوند را به عدلش توصيف کنند، ولى او را از قدرت و حکومتش خارج مى کنند.
2. تقديس آتش
از آثار به جاى مانده از دوره ى هخامنشيان و دوره ى قبل از آنان، اثرى که با قطع و يقين بتوان آن را آتشکده ناميد، وجود ندارد وگويا تعظيم و تقديس آتش ـ به اندازه اى که توهم پرستش را پيش آورد ـ از زمان اشکانيان آغاز شده ودر دوره ى ساسانيان به اوج خود رسيده است، به گونه اى که برخى از مردم، زرتشتيان را آتش پرست ناميده اند. جان بى ناس مى نويسد:
زرتشتيان هرگز خود را آتش پرست نمى دانند، ولى افراط آنان در تقديس آتش منجر شد تا عده اى آنان را آتش پرست بنامند.
3. دفن نکردن مردگان
زرتشتيان به جاودانگى روح عقيده دارند. آنان مى گويند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخير در عالم برزخ مى ماند; هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند;[45] با اين همه، مانند مؤمنين به ساير اديان الهى مردگان خود را دفن نمى کنند، بلکه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مى دهند، تا خوراک پرندگان گوشت خوار شوند;[46, اما بايد دانست که اين رسم نيز جزو رسوم اصيل آيين زرتشتى و مجوسى نيست و وجود مقبره هاى متعدد از دوره ى هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، بهترين گواه بر اين مدعاست و ثابت مى کند که زرتشتيان نيز، همانند ساير موحدان، مردگان خود را دفن مى کرده اند، ولى گويا بعدها، به
دليل افراط در تقديس خاک و آب و آتش، از دفن مردگان در زمين ـ که به گمان آنان موجب آلودگى خاک مى شد ـ خوددارى کرده و به گذاشتن آنان در دخمه ها اکتفا نمودند.
4. ازدواج با محارم
يکى از خصوصياتى که در بيش تر کتاب ها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعنى خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است که برخى از پادشاهان و بزرگان زرتشتى با محارم خود ازدواج کرده اند; ولى مهم اين است که اين امر ريشه در عقايد زرتشت ندارد و بعدها در اين آيين متداول شده است; چنان که اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انحرافى بودن اين عمل اشاره مى کنند و مى فرمايند اين عمل بعدها وارد آيين زرتشت شده است.
در کتاب توحيد روايت کرده که اشعث بن قيس از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)پرسيد که به کدام وجه، از مجوس اخذ جزيه مى کنند، با آن که ايشان را نه پيغمبر است و نه کتاب؟ حضرت فرمودند: اين چنين نيست که تو مى گويى; زيرا ايشان را هم کتاب بوده و هم پيغمبر، تا آن که پادشاه ايشان شبى مست شده با دختر خود زنا کرد. قوم او چون از اين امر شنيع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دين ما را ضايع کردى بايد که اجراى حد بر تو کرد. پادشاه ايشان گفت که مرا در اين کار عذرى است مقبول; زيرا حق سبحانه و تعالى را کريم تر و بزرگ تر از آدم، مخلوقى نبود و او دختران خود را به پسران خود مى داد; پس اگر من نيز با دختر خود دخول کرده باشم گناهى نکرده ام. قوم او گفتند: راست گفتى دين حق همين است. بعد از اين حق تعالى به واسطه ى مکافات اين گناه عظيم علمى را که در سينه ى ايشان بود محو کرد و کتابى را که برايشان نازل کرده بود از ميان ايشان برداشت.[47]
عقايد و اعمال خرافى آن کنار گذاشته شد و بزرگان اين آيين سعى نمودند تا اين آيين را از نو بسازند و بيش از پيش قابل پذيرش جلوه دهند; لکن در اين امر توفيق چندانى نيافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتى هستند که در هيچ آيينى وجود ندارد.
پي نوشتها:
[1] فاطر: 24.
[2] توبه: 5.
[3] توبه: 29.
[4] حج: 17.
[5] مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، «خدمات متقابل اسلام و ايران»، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ج 14، ص 157.
[6] هجر مرکز بحرين است که در قسمت شمال شرقى شبه جزيره عربستان و کناره هاى جنوب غربى خليج فارس قرار گرفته است.
[7] ثقة الاسلام کلينى، الکافى، ج 4، ص 14، به نقل از نرم افزار نور 2.
[8] همان.
[9] على بن حسين بن على مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 237، تحقيق عبدالامير على مهمّنا، (مؤسسه اعلمى، بيروت 1411 هـ. ق).
[10] ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، اخبار الطوال، ص 49، ترجمه ى محمود مهدوى دامغانى، (نشر نى، چاپ سوم 1368).
[11] چارلز الکساندر رابينسن، تاريخ باستان، ص 214، ترجمه ى اسماعيل دولت شاهى، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ اول 1370).
[12] جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ص 450، ترجمه ى على اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم 1370).
[13] همان، ص 454.
[14] فاطر: 24.
[15] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 179، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، 1403 هـ. ق); و احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416)، ج 2، ص 236.
[16] شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص 175.
[17] شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، (مؤسسه آل البيت، چاپ دوم، 1414)، ج 29، ص 222.
[18] سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس، تحقيق محمد الطناحى، (دارالهدايه، 139 ق)، ج 16، ص 495.
[19] هنريک ساموئل نيبرگ، دين هاى ايران باستان، ترجمه ى سيف الدين نجم آبادى، (تهران: مرکز ايرانى مطالعه ى فرهنگ ها، تهران، 1359)، ص 25.
[20]
ر. ک: الکافى، ج 4، ص 14; احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236; و مجلسى، بحارالانوار، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179; و شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275.
[21] محمد جواد مشکور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ، (انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97.
[22] کتاب مقدس کتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466.
[23] ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1377)، ص 192.
[24] انجيل متى، 2 / 2، 3، 11 و 12، کتاب مقدس، ص 894.
[25] جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 458.
[26] همان، ص 468.
[27] جليل دستخواه، اوستا، (انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، يسنه هات، 28 / 4.
[28] حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66.
[29] ثقة الاسلام کلينى، الکافى، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2.
[30] ر.ک: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ص 213 و 214.
[31] جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
[32] همان، مقدمه ى ج 1، ص 37.
[33] مرتضى مطهرى، همان، ص 235.
[34] اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
[35] جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، ونديداد، فرگرد چهاردهم.
[36] استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ايران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[37] همان&l t;/SPAN>.
[38] ر. ک: ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
[39] تلمود، مجموعه سنت هاى ربانى است که قوانين و مقررات موسى را شرح و تفسير مى کند. در تلمود دو قسمت مشخص ديده مى شود: ميشنه که در آن سنن شفاهى را به صورت مجموعه اى درآورده اند و گمارا که تفسير آن است. فرهنگ معين.
[40] ريچاردن فراى، همان، ص 321.
[41] جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
[42] شيخ صدوق، التوحيد، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[43] در کتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است که قدريه گويند: سررشته ى اختيار به دست ماست. طاعت و معصيت و خير و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست کس ديگر. ارادت و مشيت و خواست حق جل جلاله با کار ما کارى ندارد; اگر نه چرا بايد آدمى گرفتار کردار خود باشد…»; مح
مد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم 1375، ص 356.
[44] جان بى ناس، همان، ص 463.
[45] حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66.
[46] ر. ک: جان بى ن
اس، همان، ص 482.
[47] ترجمه ى تفسير الميزان، ج 14، ص 21; نورالثقلين، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسير جامع.
منبع : مجله صباح – بهار و تابستان 1382، شماره 7 و 8
www.shiaonline.info