اهلبيت تركيبى اضافى از «اهل» و «بيت» و فارسى شده «اهل البيت» و برگرفته از قرآنكريم است.
«اهل الرجل» در عرف و لغت به معناى خانواده و اعضاى منزل مرد مانند همسر، فرزند، داماد، خدمتكار و كسانى است كه با وى زندگى مىكنند. «بيت» نيز به معناى جاى بيتوته و سكونت است و هركس از خاندان و عائله در خانه با صاحب خانه به سبب، نسب يا دين پيوند داشته باشد، «اهلبيت» وى ناميده مىشود.[1] در قرآن كريم واژه اهل در مواردى به كار رفته است كه با توجه به مضافٌ اليه آن، معانى متفاوتى از آن اراده شده است؛ گاهى در معناى عام آن به همه خويشاوندان نزديك شخص: «و اِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَكَمـًا مِن اَهلِهِ» (نساء/4،35) و گاهى عامتر از آن به ساكنان يك شهر: «رَبِّ اجعَل هـذا بَلَدًا ءامِنـًا وارزُق اَهلَهُ» (بقره/2،126) يا به صورت خاص به زوجه اطلاق شده است: «اِذ قالَ موسى لاَِهلِ
هِ اِنّى ءانَستُ نارًا». (نمل/27،7) گاهى نيز با قرينه به افراد خاصى از خاندان اطلاق گرديده است، چنانكه قرآن درباره فرزند نوح مىفرمايد: «اِنَّهُ لَيسَ مِن اَهلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صــلِح» (هود/11،46) و اين در برابر درخواست آن حضرت است: «اِنَّ ابنى مِن اَهلى واِنَّ وعدَكَ الحَقُّ». (هود/11،45)
واژه اهلبيت سه بار در قرآن به كار رفته است: 1. در داستان موسى، آنگاه كه وى نوزاد بود و خواهرش به خاندان فرعون گفت: آيا شما را بر خانوادهاى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند: «هَل اَدُلُّكُم عَلى اَهلِ بَيت يَكفُلونَهُ لَكُم». (قصص/28،12)
2. در داستان ابراهيم، آنگاه كه همسرش از بشارت ملائكه به شگفتى آمد و فرشتگان به او گفتند: رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان باد: «رَحمَتُ اللّهِ و بَرَكـتُهُ عَلَيكُم اَهلَ البَيتِ». (هود/11،73)
3. در آنجا كه با ضميرهاى مؤنث توصيههايى به همسران پيامبر شده و يكباره در خطاب به پيامبر از اهل بيتى سخن مىگويد كه با ضمير مذكر از آنان ياد شده است: «اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطهيرا». (احزاب/33،33) مقصود از «اَهلَالبَيت» در اين آيه «اصحاب كساء» يعنى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام)هستند. اين نظريه از سوى جمعى از صحابه، برخى از مفسران اهل سنّت[2] و همه مفسران شيعه[3] مطرح شده و مستند به شواهد و روايات فراوانى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و صحابه و به ويژه برخى همسران پيامبر است[4](=>اهلبيت)، بنابراين «اهلالبيت» تعبيرى قرآنى است و در احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر گروهى خاص از وابستگان او اطلاق شده است.
درباره اهلبيت و جايگاه و فضيلت آنان آيات ديگرى نيز فرود آمده كه نشان مىدهد اينان در جامعه اسلامى از مرتبهاى خاص برخوردارند؛ مانند آيات: مباهله (آل عمران/3،61)، مودّت (شورى/42،23)، اكمال (مائده/5،3)، ليلة المبيت (بقره/2،207)، «هل اَتى»، اطعام (انسان/76، 8 ـ 9)، «كونوا مَعَ الصّـدِقين» (توبه/9،119)، «الصِّراطَ المُستَقيم» (حمد/1، 6) و آيات ديگرى كه بر اهلبيت(عليهم السلام) تطبيق شده است.[5]
بخشى از اين آيات تنها بيانگر فضيلت اهلبيت نيست، بلكه در مقام بيان جايگاه آنان در جامعه به لحاظ مرجعيت علمى و دينى و حفاظت از رسالت است، زيرا آيه تطهير طهارت و عصمت آنان از گناه و خطا را نشان داده و آيه مباهله علىبن ابىطالب، نخستين امام از اهلبيت را همانند پيامبر معرفى كرده و در آيه اكمال، كمال و تداوم دين به مرجعيت اهلبيت دانسته شده، افزون بر اين در روايات رسيده از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اهلبيت(عليهم السلام)مصداق حبل الله (ريسمان الهى) در آيه «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعـًا ولا تَفَرَّقوا» (آل عمران/3،103)[6]، اهلالذكر در آيه «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لا تَعلَمون» (نحل/16،43؛ انبياء/21،7)[7]، اولىالأمر در آيه «اَطيعُوا اللّهَ و اَطيعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم» (نساء/4،59)[8] و ولىّ در آيه ولايت: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذينَ ءامَنوا اَلَّذينَ يُقِيمونَ الصَّلوةَ ويُؤتونَ الزَّكوةَ وهُم ركِعون» [9] (مائده/5،55) معرفى شدهاند.
اين آيات و روايات چنين جمعبندى شده است كه چون در حديث متواتر ثقلين[10] پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تمسك به قرآن و اهلبيت را عامل هدايت و مانع گمراهى و آنان را همتاى قرآن و در برخى روايات ثقل اصغر[11] معرفى كرده و در موارد متعدّد همچون حديث سفينه[12] آنان را كشتى نجات امت قرار داده است، روشن مىشود كه پيوند ميان قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) ناگسستنى و پيروى از آنان و بهرهگيرى از دانشهاى بىپايانشان ضرورى، بلكه نقش آنان در تبيين و تفسير معارف قرآن حياتى است، چنان كه در ذيل حديث ثقلين آمده است: «ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا أبداً = اگر به كتاب خدا و عترت او چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد»، در نتيجه وجود اهلبيت در كنار قرآن به معناى گرامى داشتن آنان و چنگ زدن به ريسمان و گرفتن راهنمايى از آنان است.[13]
آيات و روايات ياد شده پيوند ژرف عترت(عليهم السلام) با قرآن و ضرورت مراجعه به آنان را روشن مىسازد.
نكتهاى كه اشاره به آن ضرورى مىنمايد، تعيين مشخصات اهلبيت است. در منابع اهل سنت همتايى عترت با قرآن و نيز عصمت آنان كم و بيش مطرح شده و حتى پيوند ژرف عترت با قرآن آمده است؛ ليكن اختلاف در تعيين مصداق اهلبيت است. در روايات شيعه اثنى عشرى شمار جانشينان و خلفاى پيامبر به وضوح 12 تن معرفى شده و به برخى از ويژگيهاى آنان نيز اشاره شده است.[14] در مقاله حاضر مقصود از اهلبيت، پيامبر(صلى الله عليه وآله)، فاطمه زهرا(عليها السلام)و 12 نفر جانشينان آن حضرت هستند كه در روايات معرفى شدهاند[15] و در ادامه مقاله نگرش آنان به قرآن كريم و موضعشان در ترويج قرآن و معارف بلند آن بررسى خواهد شد. البته همه شارحان حديث ثقلين تأكيد كردهاند كه پيام آن حديث ماندگارى قرآن و عترت و همراهى و تداوم وجود آن دو در گستره عصرهاست. اين دو جدايىناپذيرند و نمىتوان با رها كردن يكى از آن دو به هدايت و سعادت رسيد، ازاينرو پيروى از قرآن و اهلبيت بر هر مسلمانى لازم است، زيرا قرآن كلام خدا، و عترت كسانى هستند كه قرآن بر خطاناپذيرى و مصونيت آنان از اشتباه تأكيد كرده است. (=>اهلبيت)
قرآن در نگاه اهلبيت:
در پرتو صدها روايت و سيره عملى و موضعگيرى اهلبيت در گفت و گوها و جدال با مخالفان به خوبى آشكار مىگردد كه آنان، قرآن را محور هدايت و پشتوانه اصلى رسالت دانسته، آن را مرجع دينى، علمى و فقهى و راه و روش عملى قرار مىدادهاند. اين روايات از جهات گوناگون قابل توجه است:
1. فضيلت و تعظيم قرآن:
برخى روايات شأن و جايگاه اين كتاب آسمانى را نشان مىدهد؛ مانند:
الف.روايات بيانگر عظمت قرآن و موضع اهلبيت(عليهم السلام)در اين زمينه؛ مانند اين سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله): «فضلالقرآن على سائرالكلام كَفَضْلِ الله على خَلْقِه = برترى قرآن بر ساير سخنان، مانند برترى خداوند بر مخلوقاتش است».[16] در روايتى ديگر از آن حضرت آمده است: «القرآن أفْضَلُ كلّ شيء دون الله = قرآن به جز خداوند برتر از هر چيزى است» [17] يا آمده است: «قرآن نور آشكار و ريسمان محكم و شفابخش دردها و بزرگترين فضيلتها و سعادتهاست».[18]
ب. رواياتى كه به بزرگداشت قرآن توصي
ه مىكند؛ مانند: روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: «فَمَنْ وقّر القرآن فقد وقّر الله، و من لم يُوقِّر القرآن فقد استَخَفَّ بحُرمَةِ الله = آنكس كه قرآن را بزرگ بشمارد خداوند را بزرگ داشته و كسى كه قرآن را بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبك شمرده است».[19]
ج. روايات مربوط به تعظيم پاسدارندگان و حاملان قرآن؛ مانند اينكه حاملان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند[20] و گرامىترين آفريدگان خدا پس از پيامبران عالماناند و سپس حاملان قرآن[21] يا اينكه اشراف امت من حاملان قرآناند[22] و روايات پرشمار ديگرى كه در فضيلت حاملان معارف قرآن رسيده و قرآن آن چنان معرفى شده كه پيوند با آن، شرف و كرامت و بزرگى مىآورد.[23]
2. اوصاف و ويژگيهاى قرآن:
بخشى ديگر از روايات در جهت بيان اوصاف و ويژگيهاى قرآن است؛ مانند:
الف. كتاب هدايت از گمراهى و روشنايى بخشى در زندگى است: «القرآن هُدى مِن الضَّلالة و تبيانٌ منالعَمى».[24]
ب. و در فتنهها ملجأ و پناهگاه است؛ آنگاه كه فضاى جامعه را غبارهاى فتنه گرفته و هر كسى به سويى دعوت مىكند، قرآن راهنماست: «إذا الْتَبَسَتْ عليكم الفِتَن كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظْلَم فعليكم بالقرآن».[25]
ج. راهنماى سعادت و نيل به خوشبختى در زندگى و دستيابى به بهشت است.[26]
د. راهنمايى قرآن افزون بر نشان دادن راه، گاهى جبران كننده لغزشهاست: «اِسْتَقالَةٌ مِن العَثْرَة».[27]
هـ. برطرف كننده شبهات و استدلال كننده با براهين است. شيوه قرآن پاسخ به شبهات و اقناع مخاطباست: «إزاحة للشُّبَهات واحتجاجاً بالبيّنات».[28]
و. تصحيح كننده آراى بشرى است، زيرا با عرضه انديشه بر قرآن، پاسخ درست مشخص مىگردد و اين در صورتى است كه انسانها آراى خود را خطاپذير دانسته، آن را در معرض اتهام قرار دهند، چنان كه فرمودهاند: «واتَّهِموا عليه آراءَكم».[29] قرآن كج نمىشود تا نيازمند راست كردن باشد: «لايَعْوَجُّ فيُقامَ».[30]
ز. مشاورى امين و ناصح است كه خلاف نمىگويد و راهنمايى است كه راه را گم نمىكند: «هذا هو الناصح الذي لا يَغُشُّ والهادي الذي لايُضِلُّ».[31]
ح. دارويى شفابخش براى بزرگترين بيماريهاى روحى چون كفر، نفاق و گمراهى است[32] و به تعبيرى ديگر شفاى سودمند است: «والشفاء النافع».[33]
ى. بيانگر همه نيكيها و بديهاست و زشتيها و زيباييهاى اخلاقى را بيان مىكند: «كتاباً هادياً بَيَّنَ فيه الخير والشَّر».[35]
ك. سرچشمه دانش، تمدنساز و فرهنگآفرين است: «يَنابِيعُ العِلْمِ».[36] اين حقيقت بعدها آشكار شد و از قرآن همه دانشهاى اسلامى پديد آمد. در تعبيرى ديگر از امام سجاد(عليه السلام) آيات قرآن گنجينههاى دانش معرفى شده است: «آيات القرآن خزائن العلم».[37]
ل. ريسمان محكم و پيوند مستحكم ميان مردم و خداست كه هيچگاه گسسته نمىشود: «فإنّهالحَبْلُ المَتين والعِصمَةُ لِلْمُتَمَسِّك» [38]، «حَبْلُ الله المتين و سببه الأمين».[39]
م. قرآن داراى ظاهر و باطن است.[40] هر آيهاى كاويده شود، لايه ديگرى از معنا پديدار مىگردد. قرآن كريم ظاهرى زيبا و باطنى ژرف دارد و شگفتيهايش پايانناپذير است.[41]
ن. همواره تازه و با طراوت و جاودانه است و گويى براى خواننده هر عصرى آن روز فرود آمده است. جديد و شاهد است.[42] همانند خورشيد و ماه سير و حركت دارد و هيچگاه از حركت باز نمىايستد. كتابى است كه نور آن افقهاى جديدى را مىگشايد و هر روز روزى نو را آغاز مىكند و بر حوادث و شرايط جديد منطبق مىشود.[43] دربردارنده اخبار پيشينيان و آيندگان و معاصران است، چنان كه حاوى اخبار آسمان و زمين است.[44] امام صادق(عليه السلام)در تفسيرى روشن از جاودانگى قرآن مىفرمايد: خداى متعالى قرآن را براى زمان و مردمى خاص قرار نداده است. بدانيد كه قرآن براى هر زمانى نو و تا عالم واپسين در پيشگاه هر مردمى همچنان شاداب و جذاب خواهد ماند.[45] براى جاودانگى قرآن تعبيرهاى بسيارى رسيده است؛ از جمله امام على(عليه السلام) در روايتى مىفرمايد: «ولاتلبسه الألسنة = زبانها بر قرآن لباس نمىپوشند».[46]
س. در رواياتى از امام على(عليه السلام) كتابى معرفى شده است كه آيات آن يكديگر را تفسير مىكند: «يَنطِقُ بعضُه ببعض» [47] و در كشف معانى و تفسير، برخى از آيات بر برخى ديگر شاهد است: «يَشْهَدُ بعضُه على بعض».
ع. از ديگر اوصاف قرآن چندگانگى محتوا و معارف آن است، به گونهاى كه دانشمندان از آن سير نمىشوند: «و لا يَشْبَعُ منه العلماء» [48] و توده مردم نيز حلاوت و زيبايى آن را حس مىكنند و به هيجان مى
آيند. امام صادق(عليه السلام)درباره اين ويژگى قرآن مىفرمايد: كتاب خدا بر 4 گونه است: عبارت، اشارت، لطايف و حقايق. عبارت كتاب از آن عوام و تودههاى مردم است. اشارتهايش از آن خواص و متخصصان است. لطايف قرآن از آن اولياى الهى است و حقايق آن ويژه پيامبران و معصومان.[49] اين سخن، وصف همگانى بودن قرآن است.
ف. افزون بر آنچه گذشت اهلبيت(عليهم السلام)دستهاى ديگر از اوصاف، براى قرآن برشمردهاند كه مربوط به تأثير قرآن بر مخاطبان است؛ اگر كسى قرآن را به خوبى دريابد قرآن در او تحول مىآفريند. اين دسته از روايات از چند جهت داراى اهميت است.
يك. جايگاه معرفتى قرآن را بيان مىكند؛ مانند اينكه قرآن حجت بر هر انسان است[50] و با وجود قرآن نمىتوان ادعاى ناآگاهى كرد.
دو. برخى روايات بيانگر نسبت ميان قرآن و انسان است، چنان كه اميرمؤمنان، على(عليه السلام) قرآن را همانند فصل بهار كه بر طبيعت اثر مىگذارد مؤثر در دل انسان دانستند كه با رويش ايمان به دل طراوت و شادابى و تحرك و نشاط مىبخشد: «ربيع القلوب».[51] در تشبيهى ديگر على(عليه السلام)قرآن را داروى دردهاى روحى انسان[52] دانستهاند: «وَاسْتَشْفوا بنوره فإنه شفاء الصدور».[53] گاه نيز سفره گسترده الهى[54] و وسيله هدايت در روز و نور در شبِ تاريك معرفى شده است. كسى كه قرآن را ختم مىكند گويى مدارج نبوت را طى مىكند، جز اينكه به او وحى نمىشود.[55]
سه. برخى اوصاف ناظر به كاركردهاى اجتماعى قرآن است، چنان كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: قرآن پيماننامه مسلمانان است كه هر روز بايد در آن بنگرند و به رهنمودهاى آن عمل كنند: «عَهْدٌمِن اللهِ إلى خَلْقه».[56] جامعه قرآنى در نگاه اهلبيت، فرهنگساز و تمدنآفرين است، از همين رو على(عليه السلام)كه از آغاز نزول قرآن همراه پيامبر بوده و معارف وحيانى را دريافته، در وصف اين اثر قرآن مىگويد: كسى با قرآن ننشست، جز آنكه بر دانش او افزود و از نادانيها و كژيهايش بكاست. قرآن حق را از باطل جدا مىكند و پندگويى است كه فريب ندهد.[57]
ص. دستهاى ديگر از روايات قرآن را ميزان سنجش روايات معرفى مىكند. بر پايه اين رواياتِ كليدى، اهلبيت(عليهم السلام)اصل و اساس دين و شريعت اسلام را قرآن مىدانند و همه ادراكات و دريافتها را با قرآن مىسنجند، چنان كه امام صادق(عليه السلام)درباره سنجش علوم و معارف با قرآن چني
ن فرموده است: «إنَّ على كلِ حَقٍّ حقيقةٌ و على كلِّ صواب نوراً فما وافَق كتابَ اللّهِ فَخُذوه و ما خالف كتابَ اللهِ فَدَعُوه = بىگمان هر حقى اصلى دارد كه آن اصل ميزان سنجش و معيار ارزيابى اين حق است و هر صوابى (امر واقعى) نورانيتى دارد كه صواب مزبور به وسيله آن نور شناسايى مىشود، پس آنچه با كتاب خدا موافق بود بگيريد و آنچه مخالف آن بود، رها كنيد».[58] در برخى احاديث نيز به نقل از پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده است: «أيّها النّاس ما جاءكم عنّي يوافق كتابالله فأنا قُلْتُه و ما جاءكم يخالف كتاب اللّه فَلَمْ أَقُلْهُ».[59] از امام صادق(عليه السلام) نيز چنين نقل شده است: «ما لم يوافق من الحَديث القرآن فهو زُخْرُف».[60] راويانى نيز كه قابل اعتماد نيستند و چه بسا در رواياتشان اختلاف است، به توصيه اهلبيت بايد رواياتشان بر قرآن عرضه و اگر شاهدى از قرآن بر صحت آنها بود. پذيرفته شود[61] اين مشكل در موارد اختلاف و تعارض ميان روايات بيشتر است، كه باز اهلبيت به قرآن ارجاع دادهاند،[62] زيرا مطابق روايت امامصادق(عليه السلام)از امور مربوط به دين چيزى نيست كه مردم درباره آن اختلاف كنند و اصلى در قرآن نداشته باشد: «ما مِن أمر يَختلفُ فيه إثنانِ إلاّ و له أصلٌ في كتابِ اللهِ عَزَّوَجلَّ».[63]
3. تعليم قرآن:
اهلبيت(عليهم السلام) تشويقهاى فراوانى به تعليم و تعلّم قرآن داشتند، چنانكه فرمودهاند: قرآن را بياموزيد[64]، قرآن سفره پربركت الهى است، پس آن را فرا گيريد و تا توان داريد در اين راه بكوشيد.[65] رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: بهترين شما كسانىاند كه قرآن را بياموزند و بياموزانند: «خياركم مَن تَعَلَّمَ القرآنَ و عَلَّمَه».[66] اهلبيت(عليهم السلام) به گسترش آموزش قرآن در اقشار گوناگون مردم به ويژه جوانان و نوجوانان توصيه فرمودهاند.[67] بخشى از اين وظيفه بر دوش پدران و مادران و بخشى بر عهده جامعه گذارده شده تا جايى كه هم براى معلمان قرآن پاداش معين شده و هم براى پدران و مادران.[68]
4. قرائت قرآن:
اهلبيت(عليهم السلام) به قرائت، درستخوانى و رعايت ترتيل قرآن اهتمام داشتند. اين نكته هم از روايات فضيلت تلاوت و تشويق به چگونگى تلاوت قرآن و هم از سيره عملى آنان در قرائت قرآن استفاده مىشود، چنانكه فرمودهاند: قرآن بخوانيد كه فضيلت دار
د[69]، بلكه برترين عبادت است[70]، قرآن را با ترتيل و خشوع و آرامش تلاوت كنيد[71]، افزون بر اين پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: قرآن را به صورتى نيكو بخوانيد: «زيِّنوا القرآنَ بأصواتكم».[72] امام رضا(عليه السلام)نيز فرمود: قرآن را با صداهاى خود زيبا كنيد، زيرا صداى نيكو بر زيبايى قرآن مىافزايد: «حَسِّنوا القرآن بأصواتكم فإنّ الصّوتَ الحَسَن يزيد القرآنَ حُسناً» [73]، ازاينرو در سيره آنان آمده است كه چون در خانه خويش قرآن مىخواندند رهگذران را به ايستادن و شنيدن وا مىداشتند[74] و بر پايه برخى روايات، عابران با شنيدن صداى دلربا و زيباى آنان مدهوش مىشدند.[75]
5. عمل به قرآن:
در نگاه اهلبيت پيامبر، قرائت، حفظ و فهم قرآن به تنهايى مطلوب نيست، بلكه متلبس شدن قارى، حافظ و مفسر به لباس فهم و عمل به قرآن، مطلوب و از وجوه تمايز مكتب اهلبيت با ديگران است، چنان كه امامصادق(عليه السلام)فرمود: «اِختَلَطَ القرآنُ بِلَحمِهِ و دَمِهِ = قرآن با گوشت و خون قارى آميخته مىشود» [76] و اين به معناى جامه عمل پوشاندن به تعاليم قرآن است. اميرمؤمنان، على(عليه السلام)مىفرمايد: «عليك بقرائةِ القرآنِ في ليلك و نهارِك والعمل به و لزومِ فرائضِهِ و شرايِعِه…».[77] تعبير به «حامل قرآن» و «اهل قرآن» به جاى تعبير قارى و حافظ نيز در همين جهت است و اگر در جايى از حافظ و قارى ستايش شده، با قيد عمل همراه است، چنان كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: «الحافظُ للقرآن العاملُ به مع السَفَرَة الكرامِ البَرَرَةِ = حافظِ عامل به قرآن با فرشتگان خاص محشور است».[78] در برابر، امام باقر(عليه السلام)به قاريان و حافظان بىعمل هشدار مىدهد: «يا مَعاشِرَ قُرّاءِ القرآن اِتَّقوا اللهَ عزَّوجلَّ فيما حَمَلَكُم به من كتابِهِ فإنّى مسئولُ و إنّكممسئولون».[79] قارى بايد حامل قرآن باشد، ازاينرو فراگيرى، حفظ و قرائت قرآن به قصد شهرت، مطلوب نيست.[80] امام صادق(عليه السلام)در اين باره فرمود: «فإن من الناس من يَتَعلّم القرآنَ لِيُقال فلانٌ قارئٌ… و ليس في ذلك خير» [81]؛ همچنين فرمودهاند: عارفانِ اهل بهشت، حاملانِ قرآناند[82]؛ نه حافظان آن و در وصف حاملان قرآن فرمودهاند: حامل قرآن با كسى كه به او بدى و نادانى كرده نادانى نمىكند، با كسى كه به او پرخاش كرده پرخاش نمىكند و غضبناك نمىشود و با كسى كه با او سختگ
يرى كرده سختگيرى نمىكند، بلكه براى تعظيم قرآن چشمپوشى و دربرابر رفتارهاى زشت ديگران خويشتندارى مىكند.[83] در توصيهاى ديگر آمده است: سزاوارترين مردم به خشوع در پيشگاه خدا در آشكار و نهان و سزاوارترين مردم به نماز و روزه حاملِ قرآن است. اى حامل قرآن! فروتنى كن خدا تو را به وسيله قرآن بالا مىبرد و به وسيله قرآن خود را به تقوا و اطاعت اوامر زينت ده كه خدا تو را زينت مىدهد و قرآن را وسيله زينت و افتخار بر مردم قرار مده كه خدا تو را خوار مىگرداند.[84]
از سوى ديگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره كسانى كه به قرائت و حفظ قرآن بسنده كردهاند فرمود: «رُبَّ تال القرآن والقرآنُ يَلْعَنُه = چه بسا تلاوتكنندهاى كه قرآن او را لعنت مىكند» [85]؛ نيز امام باقر(عليه السلام)قرائت بدون تدبر و تفكر را بى ارزش دانستهاند: «ألا لا خَيْرَ في قراءة لا تَدَبَّر فيه» [86]؛ نيز فرمودهاند: همانا قرآن مَثَل است براى كسانى كه بدانند؛ نه جز آنان و براى مردمى كه آن را به گونهاى شايسته تلاوت كنند و آنان مؤمنان و عارفان به قرآناند.[87]
در مرحلهاى برتر قرائت بدون علم و آشنايى با تفسير نكوهش شده، زيرا در اين صورت خواندن راهنماى عمل نيست. بر پايه روايتى از امامصادق(عليه السلام)قارى بدون دانش مانند شخص شيفته دنياست كه ثروت ندارد[88]، ازاينرو گفتهاند: در قرآن* تفقّه كنيد و آن را بفهميد[89]، آياتقرآن گنجينههاى دانش است، پس هرگاه كه گنجينهاى برايتان گشوده شد سزاوار است كه در آن نظر كنيد.[90]
ادامه دارد…
منبع : دائره المعارف قرآن کریم (جلد 5) – مرکز فرهنگ و معارف قرآن
www.iyqa.ir